۲۱۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۴۷

ای ز آتش حسن تو شبستان وفا گرم
وز شعله رخستار تو هنگامه ما گرم

ترسم ز لطافت شود از رنگ به رنگی
بسیار گل روی تو را کرده حیا گرم

چون شمع برافروخته از وی بچکد موم
از عکس تو شد آینه را بس که قفا گرم

از مردمکم دیده بد دور که امروز
آمد به نظر تیر توام نام خدا گرم

نگذاشت که از آتش عشق تو شود سرد
برداشت ز جا پیکرم از خاک هما گرم

چون پای تو رنگین شود از دیده خون‌بار
دیگر نشود رونق بازار حنا گرم

بر مشت حنا پا مزن ای شوخ که قصاب
کرده به سر آتش سوزان تو جا گرم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.