۲۱۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۵

همان به دیده غباری که داشتم دارم
به خاک پای تو کاری که داشتم دارم

همان چو گرد در این وادی تمام‌خطر
قفای شاهسواری که داشتم دارم

چو سیل، سینه پرافعان و چهره خاک‌آلود
به کوه و دشت گذاری که داشتم دارم

چهار فصل گذشت از دل و همان از داغ
گل همیشه‌بهاری که داشتم دارم

خراب شد تن من همچو نقطه پرگار
به گرد خویش حصاری که داشتم دارم

شدم محیط و لب از آب تر نمی‌سازم
همان چو دجله کناری که داشتم دارم

ز خواندن دل و جان می‌دهم دوسر تاوان
به خصم راه قماری که داشتم دارم

دلی ز خون جگر چون پیاله لبریز
همان به دست نگاری که داشتم دارم

ز خال و ابروی او دست ‌برنمی‌دارم
نظر به مهره و ماری که داشتم دارم

به سعی راست نشد کار دل مرا قصاب
ز خون دیده مداری که داشتم دارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.