۱۷۲ بار خوانده شده
به چشم کم مبین بر ان من در خستهجانی هم
فلک را میتوانم زد به هم در ناتوانی هم
به من بی آنکه گردد همنشین برگشته مژگانش
به این دیر آشنایی مینماید سرگرانی هم
تلاش وصل اگر افکنده باشد بر پر عنقا
دلی خوش میتوان کرد از نشان بینشانی هم
جواب نامهام را ای خداناترس با قاصد
نمیگویی گر از دل، میتوان گفتن زبانی هم
شدم رنجور و خونین دل ندانم عاقبت با من
چه خواهد کرد اشک سرخ و رنگ زعفرانی هم
شدم قصاب چون تسلیم پیش یار دانستم
که میبوده است خواب راحتی در زندگانی هم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
فلک را میتوانم زد به هم در ناتوانی هم
به من بی آنکه گردد همنشین برگشته مژگانش
به این دیر آشنایی مینماید سرگرانی هم
تلاش وصل اگر افکنده باشد بر پر عنقا
دلی خوش میتوان کرد از نشان بینشانی هم
جواب نامهام را ای خداناترس با قاصد
نمیگویی گر از دل، میتوان گفتن زبانی هم
شدم رنجور و خونین دل ندانم عاقبت با من
چه خواهد کرد اشک سرخ و رنگ زعفرانی هم
شدم قصاب چون تسلیم پیش یار دانستم
که میبوده است خواب راحتی در زندگانی هم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.