۱۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۹۸

جان من گر شدی از صحبت من سیر بگوی
گر شدی از من ماتم‌زده دلگیر بگوی

تو شکار افکن و من صید تو بی‌مهری چیست
گر نداری سرِ صیادی نخجیر بگوی

هرچه گفتم به تو از روی وفا نشنیدی
گر ندارد سخنم پیش تو تأثیر بگوی

این‌همه دوستی و مهر به اغیار چرا
گر مرا هست جوی پیش تو تقصیر بگوی

روز و شب از من محنت‌زده رو گردانی
که برآورده تو را باز به تسخیر بگوی

باز اگر دست بیابی به وصالش قصاب
این سخن‌ها که تو را هست به تفسیر بگوی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.