۱۸۹ بار خوانده شده
نفس در سینهام چون ناله تار است پنداری
بساط عشرتم گرم از دل زار است پنداری
برافکن پرده از رخسار و بنما ماه تابان را
که بی روی تو روزم چون شب تار است پنداری
گرفتم چون سر زلف تو از کف رفت ایمانم
به دستم هر سر موی تو زنّار است پنداری
به تعلیم فلاطون خاطرم راضی نمیگردد
دلم در کجمزاجی طفل بیمار است پنداری
به هر جا میروم دست از دل من برنمیدارد
در این محنت نصیبیها غمم یار است پنداری
به جای سبزه ز آب دیده ما لاله میروید
مدار کشت ما با چشم خونبار است پنداری
برو قصاب زین دردی که ما داریم تا محشر
تو را آه و مرا این ناله در کار است پنداری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
بساط عشرتم گرم از دل زار است پنداری
برافکن پرده از رخسار و بنما ماه تابان را
که بی روی تو روزم چون شب تار است پنداری
گرفتم چون سر زلف تو از کف رفت ایمانم
به دستم هر سر موی تو زنّار است پنداری
به تعلیم فلاطون خاطرم راضی نمیگردد
دلم در کجمزاجی طفل بیمار است پنداری
به هر جا میروم دست از دل من برنمیدارد
در این محنت نصیبیها غمم یار است پنداری
به جای سبزه ز آب دیده ما لاله میروید
مدار کشت ما با چشم خونبار است پنداری
برو قصاب زین دردی که ما داریم تا محشر
تو را آه و مرا این ناله در کار است پنداری
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.