۱۹۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰۶

بازآ که ز دل زنگ‌زدا بلکه تو باشی
روشنگر آیینه ما بلکه تو باشی

حاجت‌طلبان را ز کرم آن خم ابروی
بنمای که محراب دعا بلکه تو باشی

هر سوی که کردی نظرت جانب یار است
ای دیده من قبله‌نما بلکه تو باشی

از سایه مژگان خود ای شوخ در این دشت
رم می‌کنی آهوی ختا بلکه تو باشی

عاجز ز علاج دل ما گشته فلاطون
ای لعل لب یار دوا بلکه تو باشی

در بادیه بی‌خبری گمشدگانیم
این قافله را راهنما بلکه تو باشی

لایق نبود شکوه ز دلدار نمودن
قصاب سزاوار جفا بلکه تو باشی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.