۱۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸ - فی رثاء علی بن الحسین الاکبر علیه السلام

دل سنگ خاره شد خون ز غم جوان لیلی
نه عجب که گشته مجنون دل ناتوان لیلی

ز دو چشم روشن شاه برفت یک فلک نور
چه ز خیمه شد روان، با که ز تن روان لیلی

دل شاه خون شد از شور فراق شاهزاده
ز نوای بانوان حرم و فغان لیلی

ز حدیث شور قمری بگذر که برده از دست
دل صد هزار دستان غم داستان لیلی

پر و بال طائر سدره نشین بریخت زین غم
چه همای عزت افتاد ز آشیان لیلی

چه فتاد نخلۀ طور تجلی الهی
بفلک بلند شد آه شرر فشان لیلی

چه بخون خضاب شد طرۀ مشگسای اکبر
بسرود مو کنان مویه کنان زبان لیلی

که ز حسرت تو ای شمع جهان فروز مادر
شب و روز همچو پروانه بسوخت جان لیلی

نه چنان ز پنجۀ گرگ دغا تو چاکچاکی
که نشانه جویم از یوسف بی نشان لیلی

بامید پروردیم چه تو شاخۀ گلی را
ندهد فلک نشان چون گل بوستان لیلی

که بزیر سایۀ سرو تو کام دل بیابم
اسفا سر تو بر نی شده سایبان لیلی

تو به نی برابر من، من اسیر بند دشمن
بخدا نبود این حادثه در گمان لیلی

من و آرزوی دامادی یک جهان جوانی
که برفت و دود برخاست ز دودمان لیلی

من و داغ یک چمن لالۀ دلگشای گیتی
من و سوز یک جهان شمع جهانستان لیلی

من و یاد سیرو اندام عزیز نامرادم
من و شور تلخی کام شکر دهان لیلی

نه عجب ز شور بانو بنوای غم نوازد
دل زار مفتقر بندۀ آستان لیلی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷ - ایضاً فی رثائه علیه السلام عن لسان امه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹ - فی رثاء علی الاکبر سلام الله علیه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.