۲۷۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶

عمریست که دست و گریبانم
با بخت سیاه و رقیبانم

هر دیده که روز سیاهم دید
پنداشت که شام غریبانم

بیمار مسیح دمی هستم
نوبت نرسد بطبیبانم

من بندۀ والۀ عشق توام
بیزار ز ساده فریبانم

از عشق تو بی خرد و ادبم
هر چند ادیب ادیبانم

پیمانه ز می چه لبالب شد
حاشا که دگر ز لبیبانم

از مفتقر این همه دوری چیست؟
آخر نه مگر ز قریبانم؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.