۲۷۳ بار خوانده شده
عمریست که دست و گریبانم
با بخت سیاه و رقیبانم
هر دیده که روز سیاهم دید
پنداشت که شام غریبانم
بیمار مسیح دمی هستم
نوبت نرسد بطبیبانم
من بندۀ والۀ عشق توام
بیزار ز ساده فریبانم
از عشق تو بی خرد و ادبم
هر چند ادیب ادیبانم
پیمانه ز می چه لبالب شد
حاشا که دگر ز لبیبانم
از مفتقر این همه دوری چیست؟
آخر نه مگر ز قریبانم؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
با بخت سیاه و رقیبانم
هر دیده که روز سیاهم دید
پنداشت که شام غریبانم
بیمار مسیح دمی هستم
نوبت نرسد بطبیبانم
من بندۀ والۀ عشق توام
بیزار ز ساده فریبانم
از عشق تو بی خرد و ادبم
هر چند ادیب ادیبانم
پیمانه ز می چه لبالب شد
حاشا که دگر ز لبیبانم
از مفتقر این همه دوری چیست؟
آخر نه مگر ز قریبانم؟
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.