۱۷۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶

آن سینه که مهر تو مه دارد
روزی چه شبان سیه دارد

قربان وفای دلی گردم
کو جانب عشق نگه دارد

اقلیم ملاحت را نازم
کامروزه بمثل توشه دارد

جانم به فدای زنخدانی
کان یوسف حسن به چه دارد

در حلقۀ زلف خم اندر خم
یک سلسله خیل و سپه دارد

شاها دل غمزده ام گله ها
زان صاحب تاج و کله دارد

هر چند که بنده گنهکارم
گر لطف کنی چه گنه دارد

ای سرو سهی قد، مفتقرت
عمریست که چشم بره دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.