هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دلدادگی به معشوق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که چگونه این عشق او را از همه چیز آزاد کرده و در عین حال به بند کشیده است. او از ناله‌های جانسوز، اشک‌های بی‌پایان و از دست دادن عقل و دین در راه عشق می‌گوید. شاعر معشوق را به عنوان منبع زیبایی و حیات می‌ستاید و آرزو می‌کند که با وصل او به آرامش برسد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و استفاده از استعاره‌های پیچیده است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند از دست دادن دین و عقل در راه عشق نیاز به بلوغ فکری برای درک صحیح دارد.

شمارهٔ ۸۹

گر هوای سر کوی تو دهد بر بادم
به حقیقت کند از بند هوا آزادم

جلوۀ روی قو از طور دلم برده قرار
کز زمین می رسد اینک به فلک فریادم

سینه ام نالۀ جانسوز چه بنیاد کند
سیل اشکی بزند سر بکند بنیادم

لیلی حسن ترا بنده چنان مجنونم
که خردمندی یک عمر برفت از یادم

خضر را چشمۀ حیوان همه ارزانی باد
من دهان و لب شیرین ترا فرهادم

بود امیدم که به جاه تو به جائی برسم
در پی این طمع خام به چاه افتادم

آرزو داشتم از جام تو یابم کامی
دو سه گامی شدم و دین و دل از کف دادم

خواستم برگ و بری از گل روی تو برم
بر زمینم بزد آن شاخۀ چون شمشادم

رخت بستم به خرابات ز ویرانۀ دل
تا که معمورۀ حسن تو کند آبادم

جز غم عشق تو در لوح دلم نقش نبست
مفتقر زین سبب از کلک مشیت شادم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.