هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و فداکاریهای خود برای معشوق سخن میگوید. او از گذشتن از آبرو، آرزوها، و حتی زندگی خود برای رسیدن به یار میگوید. با وجود اسیر شدن در دام عشق، با دلیری از موانع عبور کرده است. شعر پر از تصاویر عاشقانه و استعارههای عمیق است که نشاندهندهی عشقی سوزان و فداکارانه است.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از استعارهها و اصطلاحات ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک دارند.
شمارهٔ ۹۹
بامید روی دلدار ز آبرو گذشتم
به هوای صحبت یار ز های و هو گذشتم
ز سرشک چشم و خونابۀ دل نگار بستم
ز خط عذار و خال لب و رنگ و بو گذشتم
بکمند مشگمویان شده ام اسیر لیکن
بدلاوری و همت ز میان مو گذشتم
نه چو خضر سر بصحر از ده ام بجستجویت
که ز جوی زندگی نیز بجستجو گذشتم
سر چون کدوی بی مغز فکنده ام بپایت
نه عجب که بهر سروری ز سر کدو گذشتم
همه روزه گفتگوی من و عاشقان تو بودی
چه نماید محرمی از سر گفتگو گذشتم
به خیال شست و شوئی بدر تو رخت بستم
ز غبار ره چنانم که ز شست و شو گذشتم
دل و دین من ز کف رفت بباد آرزوها
چه غم تو روزیم شد ز هر آرزو گذشتم
دل مفتقر ز شوق تو لبالب است آری
که هماره در بدر رفتم و کو بکو گذشتم
به هوای صحبت یار ز های و هو گذشتم
ز سرشک چشم و خونابۀ دل نگار بستم
ز خط عذار و خال لب و رنگ و بو گذشتم
بکمند مشگمویان شده ام اسیر لیکن
بدلاوری و همت ز میان مو گذشتم
نه چو خضر سر بصحر از ده ام بجستجویت
که ز جوی زندگی نیز بجستجو گذشتم
سر چون کدوی بی مغز فکنده ام بپایت
نه عجب که بهر سروری ز سر کدو گذشتم
همه روزه گفتگوی من و عاشقان تو بودی
چه نماید محرمی از سر گفتگو گذشتم
به خیال شست و شوئی بدر تو رخت بستم
ز غبار ره چنانم که ز شست و شو گذشتم
دل و دین من ز کف رفت بباد آرزوها
چه غم تو روزیم شد ز هر آرزو گذشتم
دل مفتقر ز شوق تو لبالب است آری
که هماره در بدر رفتم و کو بکو گذشتم
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.