هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق شاعر درباره‌ی غربت، رنج و عشق است. او از دوری از حقیقت و وادی غم سخن می‌گوید و از خداوند طلب رحمت و نجات می‌کند. شاعر به عشق اشاره می‌کند و بیان می‌کند که بدون معشوق، زندگی برایش بی‌معناست. همچنین، او به قضا و قدر و امید به آینده‌ای بهتر اشاره دارد و در نهایت، خود را بنده‌ی درگاه الهی می‌داند و به این بندگی افتخار می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار بوده و نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند قضا و قدر و رنج‌های عشق ممکن است برای نوجوانان کم‌سن‌وسال سنگین باشد.

شمارهٔ ۱۰۰

تا شد آواره ز اقلیم حقیقت پدرم
من از آن روز در این وادی غم در بدرم

نه چنان واله و سرگشته در این بادیه ام
که ببانگ جرسی راه به جائی ببرم

رحمی ای خضر ره گمشدگان بهر خدای
بر لب خشک و دل سوخته و چشم ترم

راه عشقست و هزاران خطرم از پس و پیش
بی تو ای روح روان جان بسلامت نبرم

کشتی عمر گرفتار دو صد موج بلاست
بار الها مددی کن، برهان از خطرم

نبود باک ز سرپنجۀ شاهین قضا
گر بود سایۀ سلطان هما تاج سرم

بدم ای صبح مراد از افق بخت بلند
تا بگردون نرسد شعلۀ آه سحرم

مفتقر کیست؟ کمین بندۀ این درگاه است
آری آری بغلامی درت مفتخرم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.