هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانهای است که در آن شاعر از عشق و وابستگی شدید خود به معشوق سخن میگوید. او از رنجهای عشق، وفاداری بیقید و شرط، و احساس نیاز مطلق به معشوق میسراید. شاعر خود را غلام درگاه معشوق میداند و از هرگونه گریز از این عشق ناتوان است. همچنین، او از تأثیرات عمیق این عشق بر روح و روان خود سخن میگوید.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و اصطلاحات ادبی پیچیده، فهم آن را برای سنین پایینتر دشوار میکند.
شمارهٔ ۱۰۴
من بینوا ز بی برگ و بری اگر بمیرم
سر پر ز شور از خاک در تو بر نگیرم
ز کمند عشق هرگز نبود مرا گریزی
چکنم ز حلقۀ خم بخم تو ناگزیرم
بغلامیّ درت مفتخرم مرانم از در
که بجز در تو حاشا در دیگری پذیرم
من اگر بحلقۀ بندگیت بزیر بندم
نه عجب که باج از تاج کیان اگر بگیرم
من و ساز عشق تازهره بکف کمانچه گیرد
من و نغمه گرچه بهرام فلک زند به تیرم
من و نسخۀ جمال تو و دفتر خیالم
من و نقشۀ مثال تو و لوحۀ ضمیرم
شده سینه ام ز سینای غمت زناله چندان
که عجب نباشد ار عرش بنالد از نفیرم
به یکی نظاره ای کعبۀ حسن چاره ای کن
که بمستجار کوی تو هماره مستجریم
بهوای گلشن روی تو مفتقر جوانست
چکنم که طالع تیره ز غصه کرده پیرم
سر پر ز شور از خاک در تو بر نگیرم
ز کمند عشق هرگز نبود مرا گریزی
چکنم ز حلقۀ خم بخم تو ناگزیرم
بغلامیّ درت مفتخرم مرانم از در
که بجز در تو حاشا در دیگری پذیرم
من اگر بحلقۀ بندگیت بزیر بندم
نه عجب که باج از تاج کیان اگر بگیرم
من و ساز عشق تازهره بکف کمانچه گیرد
من و نغمه گرچه بهرام فلک زند به تیرم
من و نسخۀ جمال تو و دفتر خیالم
من و نقشۀ مثال تو و لوحۀ ضمیرم
شده سینه ام ز سینای غمت زناله چندان
که عجب نباشد ار عرش بنالد از نفیرم
به یکی نظاره ای کعبۀ حسن چاره ای کن
که بمستجار کوی تو هماره مستجریم
بهوای گلشن روی تو مفتقر جوانست
چکنم که طالع تیره ز غصه کرده پیرم
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.