۲۱۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۸

بخدا کز تو نگیرم دل و رو برنکنم
کافرم چارۀ دل را گر از این در نکنم

رسم خوبان جهان گرچه وفاداری نیست
بی وفائی ز تو البته که باور نکنم

ناله، دانم ندهد سود و به جائی نرسد
من که جز ناله ندارم چکنم گر نکنم

سیل اشک من سودا زده بنیاد کن است
لیک با شعلۀ دل دامن خود تر نکنم

روزگاریست چنان تیره تر از شب که دگر
بیم یک روزی از این روز سیه تر نکنم

زندگانی که بسر رفته به بی سامانی
نه عجب گر پس از این فکر تن و سر نکنم

دل که آئینۀ صافیست چه خوش باشد اگر
به غم و غصۀ بیهوده مکدّر نکنم

دولت طبع روان ملک خداداد من است
میل دارائی دارا و سکندر نکنم

مفتقر خرقۀ فقر است گرامی دارش
که بدیبای ملوکانه برابر نکنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.