هوش مصنوعی: شاعر در این متن از جدایی از حقیقت و افتادن به دام طبیعت و زندگی مادی می‌گوید. او از سرگشتگی، تنهایی، و اسارت در زندان تن و خانواده سخن می‌گوید. با وجود رنج‌ها، به عشق و وفاداری پایبند است و از غم و جستجوی معشوق می‌نالد. در نهایت، از نیاز به کمک و ترس از فراموشی توسط معشوق سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند سرگشتگی، اسارت، و غم‌های وجودی برای نوجوانان کم‌سن‌وسال ممکن است سنگین یا نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۱۰۷

ز اقلیم حقیقت تا طبیعت رخت بر بستم
چنان سرگشتگی دیدم که گم شد رشته از دستم

به زندان تن و بند زن و فرزند افتادم
به آرامی نخفتم شب، به روز آسوده ننشستم

شدم آواره از گلزار وحدت با دلی پر خون
چه گویم از که بگسستم ندانم با که پیوستم

نه هشیارم که یابم بهره ای از صحبت شیرین
نه از شور شراب عشق، لیلای ازل مستم

منم طوطی و با زاغ و زغن در یک قفس رفتم
منم دستان ولیکن با غراب البین همدستم

همای عرش پیما بودم و از طالع وارون
کنون همراز باز آز در این منزل پستم

نگارا گر پر و بال مرا خستیّ و بشکستی
ولی عهد مودت را من بشکسته نشکستم

چه دریای غمت دیدم وداع جسم و جان گفتم
چه جویای لبت گشتم ز جوی زندگی جستم

نگارا مفتقر را نیست کن چندانکه بتوانی
بجرم آنکه پندارد که من با هستیت هستم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.