۱۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۲

تا چند باشی از ما گریزان
مادر قفایت افتان و خیزان

تا چند باشیم چون شمع سوزان
با شعلۀ آه، با اشک ریزان

تا چند بینند اهل بصیرت
جور دمادم از بی تمیزان

بنهاده تا چند بر خاک ذلت
روی مذلت خیل عزیزان

بیداد خوبان خوبست لیکن
ای سنبل تر قدری به میزان

گر خون ما را جانا بریزی
لیک آبروی ما را مریزان

تا یاد موی و بوی تو کردم
آهوی طبعم شد مشک بیزان

گر مفتقر را پیرایه ای نیست
نبود به ار حسن در بی جهیزان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.