۲۱۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۱

که برد بکوی لیلی ز وفا پیام مجنون
که بسی نرفت و از یاد تو رفت نام مجنون

بسلامت ای صبا گر برسی بکوی سلمی
بدوصد نیازمندی برسان سلام مجنون

ز حدیث آرزومندی ما بگو که شاید
بنوازشی و نازی بدهند کام مجنون

ز درم در آنگارا تو چه مهر عالم آرا
که نتابد از فلک چون تو ببام مجنون

شب هجر تیره چون روز قیامت است لیکن
به امید صبح روی تو گذشت شام مجنون

همه عارفان ز پیمانۀ بادۀ تو سر خوش
ز چه ریختند خونابۀ غم به جام مجنون

کنم از شکایت از ترک عنایت تو شاید
نکند اثر در ارباب نظر کلام مجنون

نخورم فریب زاهد که کند ز عشق منعم
بخدا که هیچ عاقل نفتد بدام مجنون

ز چه ای غزال رعنا تو ز مفتقر رمیدی
مگر آهوان صحرا نشدند رام مجنون؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.