۱۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۲

که دهد مرا نشانی ز تو ای نگار جانی
که نشان هر نشانی است نشان بی نشانی

نه ز صورت تو رسمی نه ز معنی تو اسمی
که برون ز هر خیالی و فزون ز هر گمانی

بتو ای یگانه دلبر که شود دلیل و رهبر
نه ترا به حسن مانند و نه در کمال ثانی

مگر آنکه شعلۀ روی تو سوز دل نشاند
بتجلی تو بینند جمال «لن ترانی»

بکدام سعی و کوشش به تو می توان رسیدن
مگر آنکه چهره بگشائی و سوی خود کشانی

نه به جد و جهد مردی به مراد خود رسیدم
نه ز احتمال هجران به وصال خود رسانی

نه مرا مجال درگاه تو تا بسر بیایم
نه تو آمدی که تا سر فکنم بمژدگانی

من و حسرت تو خوردن من و از غم تو مردن
چه در از غمت نیاسود چه سود زندگانی

من و آتش فراقت من و سوز اشتیاقت
که توان ز جان گذشتن نتوان ز یار جانی

چه خوش است صبر بلبل به امید صحبت گل
من و بعد از این تحمل، تو و هرچه می توانی

دل مفتقر ز خونابۀ غصۀ تو سر خوش
ز تو درد، عین درمان، و غم تو شادمانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.