۱۸۷ بار خوانده شده
که دهد مرا نشانی ز تو ای نگار جانی
که نشان هر نشانی است نشان بی نشانی
نه ز صورت تو رسمی نه ز معنی تو اسمی
که برون ز هر خیالی و فزون ز هر گمانی
بتو ای یگانه دلبر که شود دلیل و رهبر
نه ترا به حسن مانند و نه در کمال ثانی
مگر آنکه شعلۀ روی تو سوز دل نشاند
بتجلی تو بینند جمال «لن ترانی»
بکدام سعی و کوشش به تو می توان رسیدن
مگر آنکه چهره بگشائی و سوی خود کشانی
نه به جد و جهد مردی به مراد خود رسیدم
نه ز احتمال هجران به وصال خود رسانی
نه مرا مجال درگاه تو تا بسر بیایم
نه تو آمدی که تا سر فکنم بمژدگانی
من و حسرت تو خوردن من و از غم تو مردن
چه در از غمت نیاسود چه سود زندگانی
من و آتش فراقت من و سوز اشتیاقت
که توان ز جان گذشتن نتوان ز یار جانی
چه خوش است صبر بلبل به امید صحبت گل
من و بعد از این تحمل، تو و هرچه می توانی
دل مفتقر ز خونابۀ غصۀ تو سر خوش
ز تو درد، عین درمان، و غم تو شادمانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
که نشان هر نشانی است نشان بی نشانی
نه ز صورت تو رسمی نه ز معنی تو اسمی
که برون ز هر خیالی و فزون ز هر گمانی
بتو ای یگانه دلبر که شود دلیل و رهبر
نه ترا به حسن مانند و نه در کمال ثانی
مگر آنکه شعلۀ روی تو سوز دل نشاند
بتجلی تو بینند جمال «لن ترانی»
بکدام سعی و کوشش به تو می توان رسیدن
مگر آنکه چهره بگشائی و سوی خود کشانی
نه به جد و جهد مردی به مراد خود رسیدم
نه ز احتمال هجران به وصال خود رسانی
نه مرا مجال درگاه تو تا بسر بیایم
نه تو آمدی که تا سر فکنم بمژدگانی
من و حسرت تو خوردن من و از غم تو مردن
چه در از غمت نیاسود چه سود زندگانی
من و آتش فراقت من و سوز اشتیاقت
که توان ز جان گذشتن نتوان ز یار جانی
چه خوش است صبر بلبل به امید صحبت گل
من و بعد از این تحمل، تو و هرچه می توانی
دل مفتقر ز خونابۀ غصۀ تو سر خوش
ز تو درد، عین درمان، و غم تو شادمانی
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.