۱۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۹

در کوی عشق کوهی کمتر بود ز کاهی
جز عاشقان نیابند این نکته را کماهی

گر ابر، تیر بارد شوریده سر نخارد
کاندیشه کس ندارد از رحمت الهی

پای از طلب کشیدن آئین عاشقی نیست
در وادی فنا رو ای انکه مرد راهی

خودخواهی ار بپرسی نوعی ز بت پرستیست
در کیش عشق نبود بدتر از این گناهی

با نیستی و مستی پیوسته کنج هستی
این مدعا ندارد جز جان و دل گواهی

درویشی است و همت فرصت شمر غنیمت
کین موهبت نیابی در عین پادشاهی

از دولت سکندر تا فر همت خضر
بالاتر است و برتر از ماه تا بماهی

فردا ز رو سفیدی نام و نشان نیابی
امروزه گر نشوئی این ننگ رو سیاهی

ای دوست مفتقر را آگهی شر رفشان ده
تا گیرد از من آهی در خرمن مناهی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.