۲۲۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲

آن ما حی جلالت و حامی دین حق
آن والی ولایت جان شاه اولیا

داماد مصطفای معلا علی که هست
خاک درش ز روی شرف کعبه ی علا

روح الامین امانت از او کرده اقتباس
روح القدس گرفته از او زینت و بها

آدم خلافتست و براهیم خلت است
چون نوح متقی است هم از قول مصطفی

موسی است در مهابت و عیسی است در ورع
جمشید در جلالت و احمد در اصطفا

بگذار احولی و دو بین کیست جز علی
مجموعه ی جمیع کمالات انبیا

گر زانکه نص نفسک نفسی شنیده
دانی که اصطفا است همان عین ارتضا

بشناس سر آیت دعوت به ابتهال
آنجا که گفت انفسنا حضرت خدا

تا همچو آفتاب شود بر تو منکشف
کین مرتضا است نفس محمد در ارتضا

او را ولایتی است به تخصیص از خدا
کآنرا بیان همی کند ایزد با نما

ای آستین دولت تو منشاء مراد
وی آستان حرمت تو قبله ی دعا

بر تارک جلال تو تاج لعمرک است
بر قد کبریای تو دیباج لافتی

گر چه یگانه ای و تو را نیست ثانی ای
ثانی تست حضرت عزت به هل اتی

نی نی چه حاجت است به تخصیص هر چه حق
گفت از برای احمد مرسل که در ثنا

آن جمله ی ثنا به حقیقت ثنای سست
جان تو جان اوست بدن گر چه شد دوتا

ای اولیا ز خرمن جود تو خوشه چین
وی اصفیا ز گنج عطای تو با نوا

هم عقل را معلم لطفت شده ادیب
هم خلق را مفرح خلقت شده شفا

با رأی روشنت چه زند ماه آسمان
در پیش آفتاب چه پرتو دهد سها

یادی نکرد هیچ کس از خواجه ی خلیل
چون فضل تو گشاد سر سفره ی سخا

با این همه نعیم و چنین بخشش عظیم
آخر روا بود من بیچاره ناشتا

عمری است تا حسین جگر خسته مانده است
در دست اهل نفس گرفتار صد بلا

در کرب و در بلا صفت ابتلای من
شاها همان حدیث حسین است و کربلا

امروز دست گیر که از پا فتاده ام
آخر نه دست من تو گرفتی در ابتدا

روی نیاز بر در فضلت نهاده ام
ای خاک آستان تو بهتر ز کیمیا

چون در بر آستان توام بر امید باز
باری بگو که حلقه به گوش منی درا

کوه ارادتم متزلزل نمی شود
لو بثت الجبال و لو دکت السما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.