۲۰۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸

ای آنکه جانم سوختی با داغ محنت بارها
دارم من آشفته دل با سوز عشقت کارها

گر چه میان آتشم با داغ درد تو خوشم
عاقل اگر چه میکند بر حال من انکارها

با یادت ای پیمان گسل خالی شد از اغیار دل
آیینه صافی کی شود بی صیقل از زنگارها

من سوی تو بشتافتم روی از دو عالم تافتم
چون نور ایمان یافتم بگسستم این زنارها

آیی به هنگام چمن ور نیز بگزیدی وطن
و اندر دل پر درد من از غم نشاندی خارها

از شوق تو ای دل ربا آتش فتد در جان ما
چون آورد باد صبا بوی تو از گلزارها

بگذر حسین از علم تن بشناس جان خویشتن
ناحق دهد صد علم و فن بگذر از این گفتارها
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.