۲۱۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۳

جانم بلب رسید چو جانان من برفت
دردم ز حد گذشت چو درمان من برفت

روح روان و مونس جان هزار دل
بدر منیر و شمع شبستان من برفت

بد مهرم ار بماه و بمهرم نظر بود
زین پس که از نظر مه تابان من برفت

پژمرده گشت گلبن بستان عیش من
از دیده تا که سرو خرامان من برفت

از باغ وصل بود امیدم که بر خورم
آمد خزان و رونق بستان من برفت

یعقوب وار دیده ام از گریه تیره گشت
کز پیش دیده یوسف کنعان من برفت

سرگشته ام چو گوی و چو چوگان خمیده زانک
گوی مراد از خم چوگان من برفت

نالم گهی چو بلبل و گریم گهی چو ابر
اکنون که از نظر گل خندان من برفت

شد مندرس بنای وجود ضعیف من
سیلاب اشک بس که ز مژگان من برفت

روزی بود حسین که باز آید از جفا
آن بیوفا که از سر پیمان من برفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.