هوش مصنوعی: شاعر از باد صبحدم می‌خواهد که به سوی دوست برود و سلام و تحیت او را برساند. او از حال پریشان خود می‌گوید که مانند موی دوست آشفته شده است. حتی اگر حادثه‌ای او را از پای درآورد، باز هم آرزوی دیدار دوست در سر دارد. شاعر تأکید می‌کند که حتی اگر دشمنانش با او گفتگو کنند، او هرگز گفتگو با دوست را ترک نخواهد کرد. او از قدرت حیات‌بخش عشق دوست می‌گوید که مانند مسیح او را زنده نگه می‌دارد. شاعر از نقش همیشه حاضر دوست در پیش چشمش سخن می‌گوید و آرزو می‌کند که چشمانش دوباره از پرتو روی دوست روشن شود. در پایان، او از گردی که باد صبح از کوی دوست می‌آورد به عنوان سرمه‌ای برای چشم حسین یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عرفانی و عاشقانه‌ای است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد. همچنین، درک کامل این شعر نیاز به آشنایی با ادبیات کلاسیک و اصطلاحات عرفانی دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل می‌شود.

شمارهٔ ۴۵

ای باد صبحدم گذری کن بکوی دوست
وز من ببر سلام و تحیت بسوی دوست

رخ بر درش نهاده بگو از زبان من
کاشفته گشت حال دلم همچو موی دوست

گر دست حادثات ز پایم در افکند
باشد هنوز در سر من آرزوی دوست

قربان اگر کنند به تیغ جفا مرا
بدکیشم ار روم ز سر جستجوی دوست

دشمن بگفتگوی من افتاده است و من
آن نیستم که ترک کنم گفتگوی دوست

صد بار مردم از غم و بازم حیات داد
همچون مسیح باد سحرگه ببوی دوست

این دولتم بس است که غایب نمیشود
یکدم ز پیش دیده من نقش روی دوست

یارب بود که بار دگر چشم تیره ام
روشن شود ز پرتو روی نکوی دوست

دانی که کحل چشم حسین شکسته چیست
گردی که باد صبح رساند ز کوی دوست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.