۲۴۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۶

رفتی و یاد تو ز دل ریش من نرفت
نقش خیال روی تو از پیش من نرفت

ملک وجود من ز غمت گر چه شد خراب
سلطان عشقت از دل درویش من برفت

در دور عشق روی تو ای ماهرو نماند
نیش غمی که بر جگر ریش من نرفت

این می کشد مرا که دل بی وفای تو
جز بر مراد خصم بداندیش من نرفت

تا جرعه ای حسین ز جام تو نوش کرد
آن ذوق هرگز از دل بی خویش من نرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.