هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از حسین، درد هجران و سوز عشق را بیان می‌کند. شاعر از غم و پریشانی خود می‌گوید و از معشوقش که مو به مو از حال او آگاه است، یاد می‌کند. او خود را همچون مجنون دیوانه‌ای می‌داند که شهره‌ی شهر شده و تنها تسلی او زلف معشوق است. شاعر با تصاویر زیبا مانند ماه رخساره و شمع شبستان، عشق خود را به معشوق نشان می‌دهد و از ثروت عشق و غم او سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه‌ی عمیق و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده‌ی ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۴۷

این چه داغی است که از هجر تو بر جان من است
وین چه سوزیست که بر سینه ی بریان من است

حال دل از شکن طره ی خود پرس که او
مو به مو واقف احوال پریشان من است

با چنین دیده غم دل نتوانم پوشید
زانکه غماز دلم دیده ی گریان من است

همچو مجنون به جنون شهره ی شهری شده ام
تا سر زلف خوشت سلسله جنبان من است

بی توام ترک تماشای گلستان نبود
هر کجا چون تو گلی او ز گلستان من است

آسمان گو بنشان شمع شب افروز فلک
ماه رخساره تو شمع شبستان من است

از زر و سیم رخ و اشک توانگر گشتم
تا که گنج غم تو بر دل ویران من است

زان لب همچو نگین و دهن چون خاتم
ملک آفاق چو جمشید به فرمان من است

سالها لاف زدم کان فلانم لیکن
از کرم هیچ نگفتی که حسین آن من است
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.