۲۱۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۸

به یک لطیفه که دوشینه ذوالجلال انگیخت
میان ما و تو بنگر که چون وصال انگیخت

چه لطف بود که دور سپهر از سر مهر
میان مشتری و ماه اتصال انگیخت

هزار طایر جان را شکار کرد رخت
چو دام و دانه ی مشکین ز خط و خال انگیخت

غلام قدرت آنم که از کمال کرم
جمال روی تو در غایت جلال انگیخت

چو بر صحیفه ی دل نقش بند فکرت من
مثال پیکرت ای ماه بیمثال انگیخت

خط از بنفشه رخ از لاله قد ز سرو سهی
دهن چو شکر شیرین لب از زلال انگیخت

حسین اگر چه خیالی شود ز ضعف رواست
چو نقش حسن تو در صفحه ی خیال انگیخت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.