۲۱۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۹

گر در هلاک من بود الحق رضای دوست
بادم هزار جان گرامی فدای دوست

آن دولت از کجا که شوم خاک درگهش
من خاک آن کسم که شود خاک پای دوست

جبریل وار یک قدم ار پیشتر نهم
جانم بسوزد از سبحات لقای دوست

کبر و ریا گذار که کس با غرور نفس
محرم نگشت در حرم کبریای دوست

بیگانگی گزیده ام از عقل خویشتن
تا گشته است جان و دلم آشنای دوست

بستم در سراچه ی دل را به روی غیر
زیرا مقام عامه نشاید سرای دوست

گر میکشد مرا به جفا هیچ باک نیست
گر بی دلی بمرد ببادا بقای دوست

در پیش هر که عاشق صادق بود خوشست
جور و جفای یار چو مهر و وفای دوست

گر میکشد حسین جفا بس غریب نیست
آری کشد غریب ستمکش جفای دوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.