۲۱۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۶

دوست از حال دل آشفتگان آگاه نیست
آه کز دست غمش ما را مجال آه نیست

باد نوروزی ز گلشن میرسد لیکن چه سود
کز گل صد برگ من بوئی بدو همراه نیست

کشور دل بی حضور او خراب آباد شد
رو به ویرانی نهد ملکی که در وی شاه نیست

ما سر کوی فنا خواهیم و ملک نیستی
اهل دل را میل خاطر سوی مال و جاه نیست

جذبه ای از کبریای عشق هرگز کی رسد
هرکه را از کوه غم رخساره همچون کاه نیست

بگذر از خویش و درآ در راه عشق او حسین
خودپرستان را قبولی چون در آن درگاه نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.