۱۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۸

جان فدای آنکه ما را بی مهابا میکشد
کشته را جان میدهد پنهان و پیدا میکشد

تیر دلدوز خدنگ غمزه خونریز خود
سوی دیگر میکشد آنشوخ و ما را میکشد

آن قد و بالا بلای جان عاشق شد بلی
چون بلای ناگهان آید ز بالا میکشد

تا بود فردا میان گشتگان عشق دوست
عاشق آن نازنین خود را بعمدا میکشد

کشتنش آب حیات عاشقان آمد از آن
زنده میگردم من آشفته دل تا میکشد

دیگران را گر تقاضا میکند میر اجل
عاشق بیچاره خود را بی تقاضا میکشد

گر بقصد کشتن آید دوست منعش کم کنید
تا حسین خسته را بکشد که زیبا میکشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.