۱۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۱

بی نشان گردم اگر از تو نشانی نرسد
مرده باشم اگرم مژده جانی نرسد

آه از تلخی آن حال کز آن شیرین لب
بهر دلجوئی من شهد بیانی نرسد

وای از آن تیره زمانی که ز خورشید رخت
از پی روشنی جان لمعانی نرسد

دل مجروح مرا نیست امید مرهم
اگر از غمزه تو زخم سنانی نرسد

صید شاهین غمت تا نشود طایر جان
در هوای جبروتش طیرانی نرسد

رایض عشق چو بر دلدل دل زین ننهند
در فضای جبروتش جولانی نرسد

تا تو پیدا نکنی ذوق مقالات حسین
هیچ در گوش دلت راز نهانی نرسد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.