۱۷۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۷

نگار من چو به لعل شکر نثار آید
غذای طوطی طبعم سخن گذار آید

دیار دل که خرابست بی شهنشه خویش
به شهریار رسد چون به شهریار آید

شهان پیاده شوند و نهند رخ بر خاک
بدان بساط که آن نازنین سوار آید

در آن زمان که ز اخلاق او سخن گوید
فرشته کیست که باری در این شمار آید

اگر فدای تو ای دلربا نگردد جان
دگر چه فایده زین جان بی قرار آید

هزار فخر کنم هر زمان به بندگیت
مرا ز شاهی عالم اگر چه عار آید

دل مرا که به جای سپند می سوزی
نگاهدار که روزی تو را به کار آید

حسین خاک رهت گشته است میترسد
که بر دل تو از آن رهگذر غبار آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.