۱۷۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۸

دلم هوای چنان سرو نازنین دارد
که مشگ سوده بر اطراف یاسمین دارد

ز مهر زهره جبینی شدم ستاره فشان
که داغ بندگیش ماه بر جبین دارد

هزار عاقل فرزانه گشت دیوانه
از آن دو سلسله کز زلف عنبرین دارد

کمان گرفت و کمین کرد چشم شوخش باز
هزار فتنه و آشوب در کمین دارد

ز همنشینی جانان تمتعی یابد
کسی که دولت و اقبال همنشین دارد

زهی حبیب که از بهر وحی آیت عشق
ز جبرئیل نهانی دگر امین دارد

بگفت عاقبت از عشق کشته خواهی شد
حسین خود ز جهان آرزو همین دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.