۲۲۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۰

رندان که مقیمان خرابات الستند
از غمزه ی ساقی همه آشفته و مستند

برخاسته اند از سر مستی به ارادت
زان روز که در میکده ی عشق نشستند

تا چشم به نظاره ی آن یار گشادند
از دیدن اغیار همه دیده ببستند

زان شورش و مستی که ز هستی نهراسند
نشکفت اگر ساغر و پیمانه شکستند

از نشئه ی آن باده که از عشق قدیمست
از جوی حوادث همه یک بار بجستند

دست از همه آفاق فشاندند ز غیرت
ای دوست بیندیش که باری ز چه رستند

از ذوق بلا نوش خرابات خرابند
در شوق بلی گوی مناجات الستند

از هستی خود جانب مستی بگریزند
تا خلق ندانند که این طایفه هستند

مانند حسین از سر کونین گذشتند
با این همه از طعن بداندیش نرستند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.