هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و درد فراق یار می‌گوید. او از نسیم بهاری و گلزار یاد می‌کند که یادآور معشوق است، اما در نبود او، حتی گل‌ها نیز خارگونه به نظر می‌رسند. شاعر بیان می‌کند که جان‌فشانی در راه عشق آسان است، اما زندگی بدون معشوق بسیار دشوار است. درد دل‌های او با دیوارها نیز هم‌نوا می‌شود و هر لحظه بر رنج او افزوده می‌گردد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن‌ها به بلوغ عاطفی و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۱۰۳

سحرگه باد نوروزی چو از گلزار می آید
مرا از بهر جان بخشی نسیم یار می آید

به بوی زلف رخسارش چو من سوی چمن آیم
گل و سنبل به چشم من سنان و خار می آید

توانم در ره جانان به آسانی سپردن جان
ولیکن زیستن بی دوست بس دشوار می آید

دلم آزرده و مجروح مرهم یافتن مشکل
دگر هر لحظه آزاری بر این آزار می آید

اگر در گوشه ای تنها حدیث درددل گویم
فغان و ناله و آه از در و دیوار می آید

چو لاله داغ دل دارم که بی دلدار در گلشن
چو در گل بنگرم یادم از آن رخسار می آید

حسین ار وصل دریابی نثار دوست کن جان را
که جان بهر چنین روزی مرا در کار می آید
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.