۲۰۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۴

بر آستان خرابات عشق مستانند
که نقد هر دو جهان را به هیچ نستانند

براق همت عالی به تازیانه ی شوق
در آن فضا که به جز دوست نیست می رانند

ز هر چه هست به کلی دو دیده بردوزند
ولی ز روی دلارام خویش نتوانند

نظر حرام شناسند جز به روی حبیب
به غیر دوست خود اندر جهان نمی دانند

گدای کوی نیازند و خاک راه ولیک
فراز مسند اقلیم عشق سلطانند

شهان بی حشم و مفلسان محتشمند
از این طوایف رسمی به کس نمی مانند

فتاده بی سر و پایند بر در دلدار
ولی به گاه روش سروران می دانند

چو لاله گرچه بسی داغ بر جگر دارند
ز شوق چون گل سوری همیشه خندانند

برای آنکه ز غیرت به غیر دل ندهند
بر آستانه ی دل چون حسین دربانند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.