۲۰۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۴

ای ستمگر که نداری خبر از بیدل خویش
ز آتش هجر مسوزان دل ریشم زین بیش

از هلاک چو منی کی بود اندیشه تو را
پادشا را چه تفاوت ز هلاک درویش

من نگویم که دوای دل ریشم فرمای
راضیم گر بزنی زخم دگر بر دل ریش

نیست در وصل تو ما را هوس روضه و حور
نیست در عشق تو ما را سر بیگانه و خویش

دیگران را اگر از تیر بلا بیمی هست
هست در کوی تو قربان شدنم مذهب و کیش

ناوک غمزه ی تو آنچه کند بر دل من
تیغ قصاب ستمگر نکند بر تن میش

آنکه از طره ی مشکین تو بوئی برده ست
عنبر و غالیه بویا عرق گل اندیش

همچو مورم کمر بندگیت بسته هنوز
گرچه صدبار مگس وار براندیم از پیش

گشت چون خانه ی زنبور دل ریش حسین
غمزه ی شهد لبی بس که بر او زد سر نیش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.