۲۱۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۷

شوریده کرد حالم لعل شکر نثارش
آشفته ساخت کارم زلفین بی قرارش

ما را ز عشق رویش آن آتشی ست در دل
کآفاق را به یک دم سوزد یکی شرارش

از یار اگر چه دوریم شادیم از آنکه باری
بر سینه داغ حسرت داریم یادگارش

از روی اهل همت بالله که شرم دارم
هنگام وصل جانان گر جان کنم نثارش

با من چگونه ورزد یاری و مهربانی
یاری که نیست هرگز در ملک حسن یارش

آن سرو لاله عارض از دیده رفت و دارم
چون لاله داغ بر دل دور از گل عذارش

من دسته گل خود دادم ز دست لیکن
در پای جان من ماند آسیب زخم خارش

گلزار کامرانی بی گل چو نیست خرم
جان را چه حاصل ای دل از باغ نوبهارش

چشم حسین دارد شکل خیال قدش
جوئی ست پر ز آب و سرویست در کنارش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.