۲۰۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۸

دوست در خانه و ما را خبری نیست دریغ
طالع دلشدگان را اثری نیست دریغ

بر همه تافته مهر رخ منظور ولیک
بهر نظاره کسی را نظری نیست دریغ

همه آفاق پر از پرتو خورشید و هنوز
شب امید دلم را سحری نیست دریغ

خواستم سر نهم و عذر قدومش خواهم
لایق خاک قدمهاش سری نیست دریغ

بنده بس معتقد و خادم و دولت خواهست
این قدر هست که او را هنری نیست دریغ

طوطی طبع من از شکر تو شیرین کام
کز مقالات تو او را شکری نیست دریغ

می پرد سوی تو از شوق دل و جان حسین
لیک بر بازوی او بال و پری نیست دریغ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.