۱۷۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۳

منم که با تو زمانی وصال می بینم
به جای وصل همانا خیال می بینم

به راستان که بهشتم بهشت را تا من
بر آستان تو خود را مجال می بینم

توئی به لطف درآمیخته به من یا من
میان جان و بدن اتصال می بینم

تو هر جفا که کنی در وصال خورسندم
که در فراق صبوری محال می بینم

سزای افسر شاهی دنیی و عقبی ست
سری که در قدمت پایمال می بینم

مگر به شان تو نازل شده ست آیت حسن
که در تو غایت حسن و جمال می بینم

اگر چه بلبل باغ معانیم خود را
به وصف لاله روی تو لال می بینم

به بحر عشق فرو رو حسین و حال طلب
که غیر عشق همه قیل و قال می بینم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.