هوش مصنوعی: شاعر از جذب شدن به سوی گلستان عشق و رها کردن تعلقات دنیوی می‌گوید. پس از سال‌ها سرگردانی، به حریم وصل می‌رسد، اما با بسته بودن درِ وصال مواجه می‌شود و از این ناکامی فغان می‌کشد. در پایان، اشاره می‌کند که خلوت خاص را برای هر کسی نگشوده‌اند.
رده سنی: 16+ محتوا دارای مفاهیم عرفانی و انتزاعی است که درک آن برای مخاطبان کم‌سن‌وسال دشوار است. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۱۴۴

بوئی ز گلستان تو ما چون بشنیدیم
از خود برمیدیم و بدان سوی دویدیم

از بال و پر خویش چو کردیم تبرا
با بال و پر عشق در آن راه پریدیم

عمری چو در آن بادیه سرگشته بگشتیم
آخر به حریم حرم وصل رسیدیم

ای وای که چون حلقه بر آن در بنشستیم
وز صدر سرا بانگ درآئی نشنیدیم

چون بار ندادند و دری هم نگشادند
فریاد و فغان از دل آشفته کشیدیم

گفتند حسین از چه فغان است و خروش ست
ما خلوت خاص از پی هرکس نگزیدیم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.