۱۷۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۹

من آشفته و شیدا چو تمنای تو دارم
از سر خویش گذشتم سر سودای تو دارم

گل صد برگ نبویم سمن و لاله نجویم
که در این باغ هوای گل رعنای تو دارم

به جهان شورش و غوغا چه عجب از من شیدا
که به هنگام قیامت سر غوغای تو دارم

دلم از ملک دو عالم نشود فرخ و خرم
ز غم عشق جگر سوز دلارای تو دارم

به تماشاگه جنت چو روم دیده به بندم
من دل خسته به پنهان چو تماشای تو دارم

چو مرا هست تمنا که شکاری تو باشم
همه روی دل از آن روز به صحرای تو دارم

چو حسین از سر دانش ز تو چون شکر نگویم
که بسی بخت و سعادت ز عطاهای تو دارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.