۱۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۰

دو دیده بر سر راه امید می دارم
که کی بود که رسد قاصدی ز دلدارم

کراست زهره که آرد ز یار من خبری
و یا ز من ببرد خدمتی سوی یارم

چگونه نامه نویسم به خدمت تو که من
ز بیم مدعیان دم زدن نمی آرم

ز خون دیده شود روی زرد من گلگون
شب فراق چو از روز وصل یاد آرم

اگر کشند مرا دشمنان به جور و جفا
من آن نیم که دل از مهر دوست بردارم

چه کردم ای صنم بی وفا چه دیدستی
ز من که رفتی و ماندی بزاری زارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.