هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد فراق و جدایی از معشوق می‌گوید و بیان می‌کند که بدون معشوق، حتی زیباترین چیزها نیز برایش بی‌معناست. او خود را مانند بلبلی می‌داند که تنها برای یک گلستان نمی‌خواند و عشقش فراتر از محدودیت‌های دنیوی است. شاعر آرزوی رهایی از قید تن و پرواز به سوی معشوق حقیقی را دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد.

شمارهٔ ۱۵۳

روزی که من بداغ غمت از جهان روم
بد مهرم ار ز کوی تو سوی جنان روم

در چشم من چو خار نماید گل چمن
بی تو ز بوستان بسوی دوستان روم

در هر طرف گلی است هوا جوی بلبلی
من بلبلی نیم که بهر گلستان روم

از تو حجاب من همگی از من است و بس
برخیزد این حجاب چو من از میان روم

جانم نشانه ساز و در او تیر غم نشان
باشد بدین نشانه بر بی نشان روم

من مرغ عالم ملکوتم عجب مدار
با بال عشق گر بسوی آسمان روم

بگشا حسین پای دل و جان ز قید تن
تا من شبی بجانب آن جان جان روم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.