۱۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۳

روزی که من بداغ غمت از جهان روم
بد مهرم ار ز کوی تو سوی جنان روم

در چشم من چو خار نماید گل چمن
بی تو ز بوستان بسوی دوستان روم

در هر طرف گلی است هوا جوی بلبلی
من بلبلی نیم که بهر گلستان روم

از تو حجاب من همگی از من است و بس
برخیزد این حجاب چو من از میان روم

جانم نشانه ساز و در او تیر غم نشان
باشد بدین نشانه بر بی نشان روم

من مرغ عالم ملکوتم عجب مدار
با بال عشق گر بسوی آسمان روم

بگشا حسین پای دل و جان ز قید تن
تا من شبی بجانب آن جان جان روم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.