هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و فراق یار خود می‌گوید و بیان می‌کند که چگونه دوری از معشوق او را آزار می‌دهد. او تأکید می‌کند که هرگز به غیر از یار خود نگاه نکرده و حتی در خواب نیز به دیدار او خرسند است. شاعر از دیوانگی عشق خود سخن می‌گوید و اشاره می‌کند که هیچ پند و بندی نمی‌تواند او را از این عشق بازدارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند دیوانگی عشق و فراق نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۱۷۱

نبودم یکنفس طاقت که چشم از یار بربندم
کنون در خواب اگر بینم خیال دوست خورسندم

بجانت ای دلارامم که تا غایب شدم از تو
بدل مشتاق دیدارم بجانت آرزومندم

شدم صید و همی گفتم که بر بندی بفتراکم
بناگه از جدائیها جدا شد بند از بندم

اگر خاک وجود من برد باد فنا هرگز
بگرد دامنت گردی نشستن نیز نپسندم

در ایام فراق تو ز غیرت دوختم دیده
نپنداری که دور از تو نظر بر غیرت افکندم

بخاک پای تو جانا که کحل چشم خود سازم
اگر باد آورد گردی ز خوارزم و سمرقندم

چو من دیوانه عشقم نخواهد داشتن سودی
اگر حاکم نهد بندم وگر عاقل دهد پندم

مرا گفتی حسین از من که دل برکندی و رفتی
نکندم دل ز تو جانا ولیکن جان بسی کندم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.