هوش مصنوعی: شاعر در این متن از ناتوانی خود در یافتن آرامش و درمان دردهای روحی می‌گوید. او با وجود جستجوی فراوان، نتوانسته است گمشده‌ی درونی خود را بیابد. حتی با آمدن بهار و شکوفایی گلها، او همچنان احساس خلأ می‌کند و بوی معشوق را در میان گلها نمی‌یابد. شاعر مانند پروانه‌ای است که شمع خود را نمی‌یابد و از درد جدایی رنج می‌برد. در نهایت، او درمان درد جدایی را نیز نمی‌یابد و این وظیفه‌ی یار است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عرفانی و احساسی عمیق است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده‌ی ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

شمارهٔ ۱۸۱

گذشت عمر و خلاص از محن نمییابم
دوای درد دل ممتحن نمییابم

بجستجو همه آفاق را به پیمودم
خبر ز گمشده خویشتن نمی یابم

بهار آمد و گلها شکفت لیک چه سود
گلی که میطلبم در چمن نمی یابم

مرا ز باغ و گلستان نمیگشاید دل
که بوی او ز گل و نسترن نمی یابم

بسوخت بال و پر جان من چو پروانه
که شمع خویش بهیچ انجمن نمی یابم

چگونه چاک نگردد لباس طاقت من
که بوی یوسفم از پیرهن نمی یابم

علاج درد جدائی ز من مجوی حسین
که این وظیفه یار است من نمی یابم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.