۱۷۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۱

گذشت عمر و خلاص از محن نمییابم
دوای درد دل ممتحن نمییابم

بجستجو همه آفاق را به پیمودم
خبر ز گمشده خویشتن نمی یابم

بهار آمد و گلها شکفت لیک چه سود
گلی که میطلبم در چمن نمی یابم

مرا ز باغ و گلستان نمیگشاید دل
که بوی او ز گل و نسترن نمی یابم

بسوخت بال و پر جان من چو پروانه
که شمع خویش بهیچ انجمن نمی یابم

چگونه چاک نگردد لباس طاقت من
که بوی یوسفم از پیرهن نمی یابم

علاج درد جدائی ز من مجوی حسین
که این وظیفه یار است من نمی یابم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.