۱۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۳

اگر چه شد دل ریشم ز دست هجر تو خون
نشد خیال وصال تو از سرم بیرون

وفا و مهر تو از جان و دل همی ورزم
اگر چه میکشم از تو جفای گوناگون

ز عین جهل بود گر ز عشق برگردم
ز بار غم الف قدم ار شود چون نون

نماند طاقتم از هجر و صبر من کم شد
ولیک عشق تو هر لحظه میشود افزون

برفته از دل من نقش غیرت از غیرت
درون مسکن دل عشق تو نمود سکون

اگر نه بسته زنجیر طره ات گردم
خرد هر آینه نسبت کند مرا مجنون

ز بس که گریه کنان از در تو میگذرم
شده ست کوی تو از خون دیده ام گلگون

هزار کس چو حسین آمدند بر در تو
دمی ز خانه برون شو برای اهل درون
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.