۱۷۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۷

پای خیال سست شد در طلب وصال تو
کاش به خواب دیدمی یک نفسی خیال تو

آه که کی سپردمی راه به کوی کبریا
گر نشدی دلیل من پرتوی از جمال تو

هر که ز روی مسکنت خاک ره طلب نشد
محرم راز کی شود در حرم جلال تو

بلبل جان گسسته دم بی گل سوری رخت
طوطی طبع بسته لب بی شکر مقال تو

از لب روح بخش تو آب زلال میچکد
بو که به کام دل چشم چاشنی زلال تو

دام شکار جان من سلسله های طره ات
دانه طایر دلم نقش خیال خال تو

چند ز گفتگو حسین هان رخ است و جان و سر
حال بجو که هرزه است این همه قیل و قال تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.