۱۷۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۵

ساقی بیار جامی زان باده شبانه
عشاق را نوا ده مطرب بیک ترانه

گفتا نیارمت می تا تو بها نیاری
آن می بها ندارد جانا مکن بهانه

تا طایران قدسی گردند صید عشقت
از خط و خال خوبان آورده دام و دانه

ای نازنین عالم میکش نیاز ما را
کاندر ره تو مردن عمریست جاودانه

این عشق شورانگیز چون آشنا کند عقل
بی آشنا شوی تو در بحر بیکرانه

ای از زمان منزه ای از زمین مبرا
هم فتنه زمینی هم آفت زمانه

گر لب بر آستینت نتوان نهاد باری
اینم نه بس که یابم باری بر آستانه

از طره تو موئی تا در کف من آمد
شد شاخ شاخ جانم از دست غم چو شانه

تا کی اسیر دشمن گردد حسین بیدل
داری هوای یاری با این شکسته یا نه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.