۱۶۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۷

دوش خوردم از شراب عشق او پیمانه
گشت عقلم بیقرار و بیدل و دیوانه

آشنائی کرد با من عشق عالم سوز او
گشتم از دین و دل و جان و خرد بیگانه

روح قدسی مست گردد عقل دیوانه شود
گر کند ساقی مجلس غمزه مستانه

طعنه کم زن بر من دیوانه ای فرزانه دل
زانکه من بودم در اول همچو تو فرزانه

رازهای عشق موسی را از این شیدا شنو
قصه لیلی و مجنون نیست جز افسانه

کعبه دل را تو پرداز از خیال غیر دوست
ورنه خوانند اهل دل آن خانه را بتخانه

محو شو در یار همچون آینه یکروی باش
گرد خود کم گرد و دوروئی مکن چون شانه

در میان پاکبازان راه کی یابی حسین
تا نبازی جان خود را در ره جانانه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.