۱۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۳

ما را چو عهد خویش فراموش کرده ای
گویا حدیث مدعیان گوش کرده ای

بر روی زهره خط غلامی کشیده ای
چون تار طره زیب بناگوش کرده ای

تا قلب عاشقان شکند لشکر غمت
مه را ز مشک سوده زره پوش کرده ای

سجاده ها ز دوش فکندند زاهدان
زان شیوه های خوش که شب دوش کرده ای

ای ترک نیم مست که ما را بغمزه ای
مست و خراب و واله و مدهوش کرده ای

جانم فدای جان چنان ساقی ای که او
این باده ها که از خم سر نوش کرده ای

ما دیگ دل بر آتش سوزان نهاده ایم
ای مدعی بگو تو چرا جوش کرده ای

از نامرادی من بیچاره فارغی
چون تو مراد خویش در آغوش کرده ای

تو طوطی حسین و شکر گفته حبیب
شکر چه حاصل است تو خاموش کرده ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.